اعلاميه بالفور و تحقق رؤياي صهيونيستي
مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد
شايد بتوان گفت که مهم ترين سياستمدار انگليسي در راستاي تحقق روياي صهيونيسم احتمالاً آرتور جيمز بالفور (1848- 1930) بوده كه به عنوان پيشگام، بيانيه ي بالفور را در 1917 منتشر كرد. بالفور مانند ليويد جورج در خانواده اي انجيلي پرورش يافته بود و تحت تأثير تعليمات تدبيرگرايانه، حامي صهيونيسم بود. (1) او تاريخ را « وسيله اي براي تحقق هدفي الاهي مي دانست». (2)
از 1905، حييم وايزمن كه در آن زمان استاد ممتاز شيمي در دانشگاه منچستر بود، به طور منظم نشست هايي با بالفور داشت تا راجع به تحقق آن هدف بحث كنند. بالفور بعد از نشستي كه در تاريخ نهم ژانويه 1906 با وايزمن داشت، خطاب به همسرش نوشت وي « بجز مشكلات اقتصادي، هيچ مشكل سياسي راجع به گرفتن فلسطين نمي بيند». (3) وايزمن بالفور را متقاعد كرد كه هيچ يك از ديگر « راه حل هاي» وطن يهوديان از قبيل اوگاندا يا آرژانتين قابل قبول نيست. به گفته خواهرزاده بالفور او اندكي قبل از مرگش اظهار كرد كه، «... شكل وطن پرستي يهود (4) بي نظير بود... عشق آنان به وطنشان مانع از آن شد كه به طرح اوگاندا راضي شوند. امتناع قاطعانه وايزمن از حتي نگاه كردن به اين طرح مرا تحت تأثير قرار داد». (5)
در اوايل سال 1917، مذاكراتي راجع به بيانيه ي بريتانيا مبتني بر حمايت از صهيونيست ها ميان لرد بالفور ( وزير امور خارجه وقت بريتانيا )، ديگر اعضاي دولت بريتانيا و نيز نمايندگان سازمان صهيونيسم آغاز شد. مسئوليت امور خاورميانه به مارك سايكس ( معاون وزير در كابينه جنگ ) واگذار شد و وي دست به كار شد تا انگليس را از توافق نامه 1916 سايكس- پيكو كه دولت انگليسي- فرانسوي (6) را براي فلسطين پيش بيني مي كرد، برهاند. بالفور در اكتبر 1917 اطلاع يافت كه آلمان در صدد صدور بيانيه ي خود در حمايت از صهيونيسم است و از اين رو توصيه كرد كه كابينه ي بريتانيا دراين كار از آنان پيشي گيرد. (7) با دعوت بالفور، در ژوئيه 1917 سازمان صهيونيسم، پيش نويس پيشنهادي خود را به او تقديم كرد:
1. دولت اعليحضرت (8) اين اصل را مي پذيرد كه فلسطين بايد به عنوان وطن ملي قوم يهود بازسازي شود.
2. دولت اعليحضرت در جهت نيل به اين هدف بيشترين تلاش خود را به كار مي گيرد و راجع به روش ها و ابزار لازم با سازمان صهيونيسم گفت وگو مي كند. (9)
بالفور به منظور تأكيد بر حق ويژه ي دولت انگليس اين پيش نويس را در ماه اوت اصلاح كرد: « ... و بيشترين تلاش خود را براي آن هدف به كار گيرد و راجع به اين مطلب هرگونه پيشنهادي را كه به سازمان صهيونيسم از قبل مطرح مي كند، با آمادگي در نظر بگيرد. به اصرار ادوين مانتگيو (10)، وزير امور هند (11) و يك يهودي ضد صهيونيست، بندي را براي تضمين موقعيت يهوديان انگليس به ويژه آنان كه به علت مخالفت سرسختانه با صهيونيسم نمي خواستند در فلسطين زندگي كنند، افزودند. (12) قبل از تصويب آخرين نگارش، چندين پيش نويس ديگر هم نوشته شد. در دوم نوامبر 1917 لرد بالفور پيش نويس نامه اي را كه در 31 اكتبر به لرد راتسچايلد نوشته بود، علني كرد كه به بيانه ي بالفور معروف شد:
دولت اعليحضرت نسبت به تأسيس يك وطن ملي (13) براي قوم يهود در فلسطين نظر مساعد دارد و بيشترين تلاش خود را براي تسهيل دستيابي به اين هدف به كار خواهند گرفت. به وضوح مي توان دريافت كه كاري انجام نخواهد شد كه احتمالاً به حقوق مدني و ديني جوامع غير يهودي موجود در فلسطين و يا حقوق و موقعيت سياسي يهوديان در ديگر كشورها لطمه وارد آورد. (14)
سازمان صهيونيسم نه تنها پيش نويس اوليه را به بالفور تقديم كرد بلكه پيش نويس پاسخ دولت انگليس را هم فردي يهودي به نام لئوپولد ايْمِري (15) تنظيم كرد. ايمري يك يهودي مكتوم (16) بود كه مادرش اليزابت جوئنا شافير (17) اهل مجارستان بود. ايمري نام مياني خود را از موريتس به موريس تغيير داد تا اصل و نسب خود را پنهان كند. ايمري به عنوان معاون وزير در كابينه جنگ بريتانيا، نه تنها متن نهايي بيانيه ي بالفور را نوشت، بلكه عهده دار ايجاد لژيون يهود (18)، اولين ارتش سازمان يافته ي يهود پس از دو هزار سال و پيشگام نيروي دفاع اسرائيل بود. به عقيده ي ويليام روبينستاين، (19) ايمري مقامات انگليسي را در مورد غمخواري وي براي يهوديان به اشتباه انداخت. در حقيقت روبينستاين ادعا مي كرد كه ترفند ايمري « احتمالاً شگفت انگيزترين نمونه از پنهان سازي هويت (20) در تاريخ سياسي قرن بيستم بريتانيا است». (21) در واقع بالفور از قبل به علت اعتقاد الاهياتي، به برنامه ي صهيونيستي ملتزم بود و اصلاً خواهان گفتگو با جمعيت بومي عرب نبود. بالفور در نامه اي كه در 1919 به لرد كورزون (22) نوشت، تا حدّي خودخواهانه تأكيد كرد:
زيرا در فلسطين ما قصد نداريم حتي راجع به خواسته هاي ساكنان فعلي اين كشور وارد بحث و گفتگو شويم... چهار قدرت بزرگ به صهيونيسم متعهدند. و صهيونيسم حق يا باطل، خوب يا بد، در سنّت هاي ديرپاي، نيازهاي كنوني و اميدهاي آينده ريشه دارد، كه حائز مفهومي به مراتب عميق تر از آرزوها و تعصب هاي 700 هزار عربي است كه هم اكنون در آن سرزمين كهن سكونت دارند... من تصور نمي كنم كه صهيونيسم خطري براي اعراب داشته باشد... به طور خلاصه تا آنجا كه به فلسطين مربوط مي شود، قدرت هاي مزبور هيچ بيانيه حقيقي صادر نكرده اند كه قطعاً نادرست نباشد و هيچ اعلاميه خط مشي سياسي (23) منتشر نكرده اند كه حداقل در لفظ قصد تخلف پياپي آن را نداشته باشند. (24)
آنچه كه در اعلاميه بالفور عمداً در ابهام ماند، معناي يك « وطن ملي» بود. پيش نويس بالفور (25) در اوت 1917 مي گويد: « فلسطين بايد به عنوان وطن ملي قوم يهود بازسازي شود». در متن نهايي اكتبر حرف تعريف the به حرف نكره ي a تغيير كرد و اكنون اعلاميه مزبور مي گويد: « تأسيس وطني ملي براي قوم يهود در فلسطين». آيا اين، مرادف با حكومت مستقل (26) يا دولت مستقل (27) بود و در اين صورت قرار بود مرزهاي آن تا كجا باشد؟ آيا آن همه ي فلسطين را فرا مي گرفت و يا فقط بخشي از آن را؟ وضعيت بيت المقدس قرار شد چه باشد؟ از اين گذشته، هر چند كه اين اعلاميه اظهار كرد كه « حقوق مدني و ديني ساكنان فعلي» لازم است محفوظ بماند و منطقه ي تعيين شده، فلسطين است ولي هيچ اشاره اي به فلسطيني ها نشده بود. « آنان واقعاً و در عين حال به طرز آزار دهنده اي بي هويت بودند». (28) نظر بالفور به وضوح اين بود كه چه قبل چه بعد، نيازي به مشورت با « ساكنان فعلي» نيست. (29) آن 90% از جمعيت فلسطين، اعرابي بودند كه حدود 10% آنان مسيحياني بودند كه ظاهراً به سياستمداران و صهيونيست هايي كه قبلاً دستور كار ديگري داشتند، هيچ ارتباطي نداشت. بنابراين سؤالات دشوار بي جواب ماند و همين ابهامات است كه مذاكرات صلح خاورميانه را مختل كرده است و مسيحيان را از آن به بعد متفرق ساخته است.
اين اعلاميه پراهميت براي اولين بار حدّي از « مشروعيت سياسيِ» (30) را به صهيونيسم داد و نيروي حركت براي مهاجرنشين سازي فلسطين را فراهم كرد. (31) لرد رابرت سيسيل در سخنراني اي كه به مناسبت صدور اعلاميه بالفور در دوم دسامبر 1917 در جشن خانه اُپراي لندن (32) ايراد كرد، ادعا كرد كه اين بيانيه نشانه ي تولد يك ملت نيست بلكه «... نشانگر احياي يك ملت است... من معتقدم كه آن بر تاريخ جهان تأثير گسترده اي خواهد گذاشت و پيامدهايي خواهد داشت كه هيچ كس نمي تواند در تاريخ آينده ي نوع بشر پيش بيني كند». (33) درست يك هفته بعد، در نهم دسامبر (1917) سربازان انگليسي بيت المقدس را اشغال كردند. ديپلماسي انگلستان و فرانسه و منافع استراتژيك آن ها در تصرف سرزميني كه از عثماني ها گرفتند، به فريبكاري از طريق اعلاميه بالفور انجاميد زيرا اين اعلاميه سرزمين واحد را هم به يهوديان و هم به اعراب وعده داده بود.
بنابراين لرد بالفور و ديويد ليويد جورج كه احتمالاً دو تن از با نفوذترين رهبران سياسي بريتانيا در سال هاي جنگ جهاني اول بودند، مانند شافتسبري و پامرستون در يك نسل پيش، هر دو به دستور كار صهيونيسم مسيحي متعهد بودند. پشتيباني آنان از جنبش صهيونيسم جهاني نتيجه ي مستقيم تربيت مطابق با انجيل (34) و نفوذ كشيش هايي مثل وِيْ، سيمئون و داربي و نيز ناشي از اشتياق آنان به تجزيه ي امپراتوري عثماني (35) و تحكيم سيطره ي بريتانيا (36) در خاورميانه بود.
از اواسط قرن نوزدهم پيوند تنگاتنگ خشك انديشي ديني (37) و مصلحت انديشي سياسي (38) در ايالات متحده آمريكا موجب آن شد كه عالمان الاهيات و سياستمداران به يكسان از آرمان صهيونيستي حمايت كنند. با اين حال، اگر چه تدبيرگرايي در بريتانيا در حاشيه قرار گرفت و به فرقه گرايي جمعيت اخوان (39) محدود شد، در ايالات متحده آمريكا به عامل تأثيرگذار غالب در بين جريان اصلي جنبش پروتستان انجيلي تبديل شد. عجيب آن كه تدبيرگرايي آمريكا نخستين گام را از طريق آثار تخيلي مشهور تيم لائه راجع به « آخرالزمان » برداشته است تا بار ديگر در عرصه انجيلي بريتانيا (40) نفوذ كنند. (41) ارتباط ميان صهيونيسم مسيحي تدبيرگرايانه بريتانيا و آمريكا نخستين بار در اواسط قرن نوزدهم توسط جان نلسون داربي پديد آمد.
پينوشتها:
1.Wagner, op.cit., p93.
2. Sharif, op.cit., p78.
3. Kenneth Young, Arthur James Balfour (Lodnon, G.Bell & Sons, 1963) p256.
4. Jewish form of patriotism
5.Ibid, p256.
6. Anglo-French administration
7.orld Zionist Organisation,
hltp;//www.wzo.org.il/home/polilic/balfour.htm.
8. His Majesty"s Government
9.D.Ingrams, Palestine Papers 1917-1922, Seeds of Conflict, (London, John Murray. 1972), p9.
10. Edwin Montagu
11. Secretary of State for India
12.Ingrams, op.cit., p11.
13. National Home
14.Ibid.
15. Leopold Amery
16. covert Jew
17. Elisabeth Joanna Saphir
18. Jewish Legion
19. William Rubinstein
20. concealment of identity
21.William Rubinstein . History Today, 49. 2 February (1999), ppl7,23.
22. Lord Curzon
23. declaration of policy
24.Ingrams, op.cit., p73
25. Balfour"s draft
26. sovereignty
27. statehood
28. Kenneth Cragg, The Arab Christian, A History in the Middle East, (London, Mowbray, 1992), p234.
29. Edward W. Said. The Question of Palestine, revised edition, (London, Vintage, 1992), p19.
30. "political legitimacy"
31. Wagner, op.cit., p94.
32. London opera House
33.Tuchman, op.cit., p340.
34. evangelical upbringing
35. dismember the Ottoman Empire
36. British dominance
37. religious dogmatism
38. political expediency
39. sectarianism of the Brethren
40. British evangelical scene
41.For a critique of Tim LaHaye"s "Left Behind’ Series see John Noe, Shattering the "LeftBehind’Delusion, (Bradford, Pennsylvania, International Preterist Association, 2000).
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}